کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



مدح و ولادت حضرت عباس علیه السلام

شاعر : امیرفرخنده     نوع شعر : مدح و ولادت     وزن شعر : فاعلاتن مفاعلن فعلن     قالب شعر : مربع ترکیب    

شام ما را سحر رسید امشب            آسمان را قـمـر رسید امشب
می به ما بیشتر رسید امشب            که علی را ثمر رسید امشب


عـشـق ایـنـجـا قـدم قـدم آمـد
حـضرتِ صاحـبِ عـلـم آمـد

بنـویـسـیـد او ابـا لأدب است            او به خلق تمام ما سبب است
از دم او مسیح در عجب است            شیر غُرّان حیدری نسب است

در کرمخانه کار او بذل است
مرحبا هر که با ابالفضل است

ذکـر هـر روز ما ابـوفـاضل            دردهــا را دوا ابــوفــاضــل
شاه مـشگـل گـشـا ابوفـاضل            کاشف الکـرب یا ابـوفـاضل

عالمی غرق در جمال تو باد
شیر اُمُّ الـبـنـیـن حـلال تو باد

مـرد مـیـدان مـا جـگـر دارد            رزم حـیـدر در او اثـر دارد
مالک از خـشم او خبر دارد            وای اگـر کـه نـقـاب بـردارد

کیست او؟ اینقدر مثال علیست
که در او عزت و جلال علیست

آمـده اقــتــدا بــه یــار کــنــد            لشگر کـفـر تـار و مـار کـنـد
یک به یک صید را شکار کند            لشگـر از خـشم او فـرار کند

بـیـن میـدان رزم شد غـوغـا
بـی‌پـسر مانده بود ابوشـعـثـا

ای دلـیــر نـبــردهـا عـبـاس            غـیـرت شـاه کـربـلا عـباس
سـاقـی عـلـقـمـه اَلا عـبــاس            دسـت مـا بـگـیـر یـا عـبـاس

گرچه دستی نمانده بر تن تو
دستـهـای هـمـه به دامـن تـو

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت عباس علیه السلام

شاعر : حسن لطفی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فعولن فعولن فعولن فعولن قالب شعر : مربع ترکیب

خدا با تو وا کرده درهای خود را            به گِردت دوانده قمرهای خود را
علی دیده جمع پسرهای خود را            خدا رو نموده هنرهای خود را


چه نور عظیمی چه شاه و وزیری
امـیـری حـسیـنٌ و نعـم الامـیـری

زمانی که میدان نفس گیر می‌شد            زمانی که لشگر سرازیر می‌شد
زمانی که دشمن کمی شیر می‌شد            فقط ضربه‌های تو تکثیر می‌شد

تو سلطان میدان درآن زَمهریری
امـیـری حـسیـنٌ و نعـم الامـیـری

به میدان رسیدی و عالم به پا شد            که با تو خـدایِ مجـسّم به پا شد
به پیش تو محشر دمادم به پا شد            که با ذوالفـقارت جهنّم به پا شد

تو مانـند مولایـی و در غـدیـری
امـیـری حـسیـنٌ و نعـم الامـیـری

اگر بـار دیـگـر قـدم را بکـوبی            بـهـم دستـگـاه سـتـم را بکـوبـی
سر کافـران کـاخ غم را بکوبی            اگـر زیـنـبـیـه عَـلَـم را بـکـوبی

الا نـور عـیـنی و بـدرالـمُـنـیـری
امـیـری حـسیـنٌ و نعـم الامـیـری

امام سجاد علیه السلام

خـدا آرزویِ عـلـی را بـر آورد            حسن بوسه زد از لبت شِکَّر آورد
حسین امشب از خنده‌ات پَر در آورد            عـلی را برای عـلی‌اکـبـر آورد

تو حُسنِ قـدیـمی و خیـر کـثـیری
امـیـری حـسیـنٌ و نعـم الامـیـری

اگـر ما به یـادت اگر یـادِ مـایی            تـو آرامـش حــیــدرآبــاد مـایـی
تو و شـهـربـانـو تو سجاد مایی            تو همشهـریِ ما، تو دامـادِ مایی

تو ایـرانـی و قـبـلـۀ این مسیـری
امـیـری حـسیـنٌ و نعـم الامـیـری

کـشـیـدم بـرای تـو کــربـبـلایـی            شبیه نجف صحنِ ایوان طلایی
ضریـحِ بـلنـدی و دار الـشـفـایی            رواقـی و طاقـی و جمع گـدایی

کـشـیـدم خودم را فـقـیـر فـقـیری
امـیـری حـسیـنٌ و نعـم الامـیـری

اگر عـمه‌ات تکیه گاهت نمی‌شد            اگر بیـنِ آتـش پـنـاهـت نـمی‌شد
اگر مانع خـون نگـاهت نمی‌شد            اگـر مــرحــم آه آهـت نـمـی‌شـد

تو جان داده بودی زمانِ اسیـری
امـیـری حـسیـنٌ و نعـم الامـیـری

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت عباس علیه السلام

شاعر : محمدحسین رحیمیان نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : ترکیب بند

حـیـدری در خـانـۀ حـیـدر به دنـیـا آمده           یا که امشب حمـزه‌ای دیگر به دنیا آمده
لـرزه افـتـاده به جان دشمـنـان اهـل بیت           حـامـی اولاد پـیـغـمـبـر بـه دنـیــا آمــده


ای فـدائـیـان دربـار حـسین و مـجـتـبـی           چشمتان روشن که سر لشکر به دنیا آمده
رفت دوران سراب و عالمی سیراب شد           تـشـنـگـان سـقـای آب آور به دنـیـا آمده
درد بی‌درمان ندارد جا به عالم بعد ازین           ســر پـنـاه سـائـل ایـن در به دنـیـا آمـده

ای پریشان، ای گرسنه، ای گرفتار، ای فقیر
آمده باب الحوائج، هر چه می‌خواهی بگیر

الـــســـلام ای زادۀ آزادۀ اُمُّ الــبــنـــیــن           ای مـسیـح سـفـره‌های سـادۀ اُمُّ الـبـنـیـن
چشم وا کردی به دنیا عاقبت شد مستجاب           آن دعــاهـای ســرِ سـجــادۀ اُمُّ الــبـنـیـن
روز میلادت علی آن قدر از تو گفت که           شـد زمـیـن و آســمـان دلـداۀ اُمُّ الـبـنـیـن
عالمی را مست کردی ساقی مشکل گشا           بس که گشتی مست مست از بادۀ اُمُّ البنین
مستجاب الدّعوه بودن روزی ما نیز شد           تـا بـه تـو گـفــتـیـم، آقـا زادۀ اُمُّ الـبـنـیـن

دشمنت هم دست خالی برنگشته از درت
هرچه خوبی می‌رسد لطف تو هست و مادرت

تو که هستی؟ که علی زد بوسه بر دستان تو           تا ابـد هـم اولـیـا هـم انـبـیـا حـیـران تـو
ما چه باید وقـت ابـراز ارادت رو کـنیم           گفته وقتی که امامت، جان من قربان تو
تو چه کردی مرزها را عالم عشقت شکست           تو چه کردی ارمنی شد بی‌سر و سامان تو
می‌زند تا روز محشر هر فرشته بوسه بر           دست هر کس که گره خورده است بر دامان تو
بین عالم هر کسی را بهر کاری ساختند           تو بـلا گـردان زیـنب من بـلا گـردان تو

ای ابالغـوث، ای ابـالقـربه، امیر عـلقـمـه
من تو را دارم فقط، پس بی‌نیازم از همه

ای ستون کربلا، ای قرص مهتاب حسین           حضرت صاحب علم، ای یار نایاب حسین
آن قـدَر نزد امامت تو ادب کردی، شدی           از همه محبوب تر در بین اصحاب حسین
ای کسی که کاشف الکرب امامت می‌شوی           نام زیبای تو گشته نقش محـراب حسین
با نگاهی هر که را خواهی حسینی می‌کنی           بعد زینب نیست کس مثل تو بی‌تاب حسین
ای خداوند کرم با تو رفاقت کرده است           هر که نوشیده در عالم از می ناب حسین

اعتقادم این بُوَد فردا که روز محشر است
غم ندارد در دلش هر کس ابالفضلی تر است

ای که لب تشنه ترین سقای این دنیا شدی           با همه نیروت حـامیِّ بنی الزهـرا شدی
تا قـیامت داده‌ای درس ادب بر شیعـیان           تو سپه سـالار لشکر بودی و سـقا شدی
ای حـلالت شیـر مـادر! پهـلـوان با وفـا           آخـرین ساعـات هـم گـریه کن آقا شدی
بشکند دستی که پاره پاره کرده مشک را           از همه شرمنده تر در روز عاشورا شدی
فکر فرداهای زینب عاقبت جانت گرفت           تو هـمانی که کـفـیل زینب کـبری شدی

تا خـبـر پـیچـیـد افـتاده عـموی خـیـمه‌ها
حرمله با لشکرش آمد به سوی خـیمه‌ها

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر در تمام سایتها « تا جائیکه ما بررسی کردیم» بصورت زیر آمده که احتمالا غلط تایپی می باشد لذا جهت رفع نقص اصلاح شد

چشم وا کردی به دنیا عاقبت شد مستجاب           آن دعـاهـای سـر سجـاده‌های اُمُّ الـبـنـین

مدح و ولادت حضرت عباس علیه السلام

شاعر : وحید محمدی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : چهارپاره

دلهای عاشق حلقه بر در دارد امشب            بـاران لطافت مثل کـوثـر دارد امشب
حـیـدر میان خـانه حـیـدر دارد امشب            عـبـاس مـی‌آیـد عـلـم بـر دارد امـشب


مـردی بـه بی‌هـمـتـایـیِ دریـا مـی‌آیـد            بـهـر حـسـیـن بـن عـلـی سـقـا مـی‌آیــد
وقـتـی عـلـم در دست این آقـا مـی‌آیـد            «کـفـر تـمـام نـیــزه‌هـا بـالا مـی‌آیـد»

امشب شب شور و شب ذکر و نماز است            امشب به سوی آسمان‌ها راه باز است
هرکس که جنس خواهشش جنس نیاز است            بر دامنش دست توسل چاره ساز است

از رأفتش رحمت همی می‌ریزد این مرد            از زلف هایش راه شب می‌ریزد این مرد
از قد و بالایش ادب می‌ریزد این مرد            از کنج لب هایش رطب می‌ریزد این مرد

بـایـد خـدا در وصف او قـرآن بسازد            یا بلکه تـندیسی خود از ایـمان بسازد
یک چشمه‌اش کافیست تا باران بسازد            جـای تعجب نیست که سلـمان بـسازد

او آمـد و مـهــتـاب را بـی‌آبــرو کـرد            مـاه رخـش را آسـمـان‌هـا آرزو کـرد
در عرش باید نام او را جستجـو کرد            بـایـد بـرای مسـح نـام او وضـو کـرد

این مرد یعنی صورت اخلاص ارباب            این مـرد یعنی شاخـه‌های یاس ارباب
این مرد یعـنی جـلـوۀ احـساس ارباب            این مرد یعنی حضرت عـباس ارباب

تـکـیـه زده دنـیـا به دستـان ابـالفـضل            جان علی بسته است بر جان ابالفضل
نان خورده عمری نوکر از خان ابالفضل            بـیچـاره‌ام، دستـم به دامـان ابـالفـضل

تو کـاشف الکـربی، همیشه بی‌نظیری            بر خانه‌ات رو کرده امشب را فقیری
وقـتی پس از اربـاب تو نعـم الامیری            امکـان نـدارد دست نوکـر را نگـیری

خـیلی ضریـح با صفـایت دیـدنـی بود            آن گـنـبـد و گـلدستـه‌هـایت دیـدنی بود
خـیـلی خـدایـی کـربـلایت دیـدنـی بود            آن روز را هم کهوفایت دیدنی بود

آن روز با مشک و علمآبی نخوردی            شد سینه‌ات لبریز غمآبی نخوردی
حـتـی مـیـان آب هم… آبی نخـوردی            تا دست هایت شد قـلم آبی نخوردی

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

از گوشۀ چشمش غضب می‌ریزد این مرد            از زلف هایش راه شب می‌ریزد این مرد

مدح و ولادت حضرت سیدالشهدا ، حضرت عباس و سیدالساجدین علیهما السلام

شاعر : محسن عرب خالقی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول مفاعلن مفاعیلن فع قالب شعر : رباعی

تا از رخ مـاهِ ما نقـاب افـتاده است            از چـشم ملائـك آفـتاب افـتاده است

ای مـانده به گرداب گـناهان برخیز            كشتی نجات ما به آب افـتـاده است


*******************

از سـوره "والـشـمـس"دلم شد آگـاه            كه از پی خـورشیـد ز راه آیـد مـاه

یك روز پس از حـسین عـبـاس آمد            لا حـــــول و لا قــــوّة الا بـــالــلــه

*******************

معـبـود عـلـی بـن حـسیـن بن عـلـی            مـسـجـود عـلی بـن حسیـن بن عـلی

گـفـتم به خـدا زینت عُباد تو كیست            فـرمود عـلـی بـن حـسیـن بن عـلـی

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت عباس علیه السلام

شاعر : محمود ژولیده، قاسم نعمتی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول مفاعلن مفاعیلن فع قالب شعر : رباعی

دریــایِ دُر از دلِ صـدف مـی‌آیــد            تـبـریکِ سه نور، با شعـف می‌آیـد

خورشید و مَه و ستاره یکجا جمعند            عـطـرِ صـلـوات از نـجـف مـی‌آیـد


********* محمود ژولیده**********

شعـبـان مَـه با صـفـای خـاتـم باشد            مــیــلاد ســه آزادۀ عــالــم بــاشــد

نـذر قـدم حـسیـن و عـباس و عـلـی            ذکــر صـلـواتِ مــا دمـــادم بـاشــد

********* محمود ژولیده**********

مولا که دو چشم حیدری وا می‌کرد            یک لحظه نظر به هر دو دنیا می‌کرد

امـا  گـهِ سِـیـر قامـتـت یـا عــبـاس            با گردش سر، تو را تماشا می‌کرد

********* قاسم نعمتی**********

او با تـو که تـمـرین منـظم می‌کرد            تصویر جـوانی‌اش مجـسم می‌کـرد

امــا عـجـبـا کـه ذوالـفــقـار حـیــدر            در پیش غضب‌های تو سر خم می‌کرد

********* قاسم نعمتی**********

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت عباس علیه السلام

شاعر : ناشناس نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مثنوی

عشق، امشب خودنمایی می‌کـند           تا سـحـر فـرمـانـروایی می‌کـند

آمـده مـیـلاد مــاهـی بـی‌نـظـیـر           مـی‌رسـد فـرزنـد دلـبـنـد امـیــر


ای مسلـمانان گـل حـیـدر رسیـد           کـودکـی مانـنـد پیـغـمـبر رسیـد

عـطـر و بـوی یـاس، دنـیا آمـده           حـضـرت عـبــاس دنــیــا آمــده

آمـده عـمــری عـلـمـداری کـنـد           لـشـکـر اسـلام را یــاری کــنـد

دین خود را برجهان اثبـات کن           مجـلس ما را پُـر از صلوات کن

این گـل زیبا، ابوالفضل علیست           خوش قد و بالا ابوالفضل علیست

جـلـوۀ مـاه بـنـی هـاشم نکوست           او بـرای اهـل ایـمـان آبـروست

بـا مـرام و بـا کـمـال و بـا ادب           خدمت مولای عـالم روز و شب

حضرت عـبـاس، مـاه عـالـمیـن           ای که بستی عهد و پیمان با حسین

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت عباس علیه السلام

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : ترکیب بند

بنفـسی انت ای سر تا قـدم ایـثار و آقایی           جـمالت با نگـاه یـوسف زهـرا تـمـاشایی

حیا را تا صف محشر حیا از گردش چشمت           خجالت می‌کشد از ماه رخسار تو زیبایی


تمام روزها ای کاش بودی چارم شعبان           که می‌کردی تو با خورشید حُسنت عالم آرایی

گرفـته در بغـل اُمِّ بـنـیـنت دم به دم گوید           که عباس من از روز ولادت هست زهرایی

تو ای سر تا قدم غیرت چه کردی در دل دریا           که بر لبهای خشکت چشم غیرت گشته دریایی

به جز تو ای علی خصلت ندارد هیچ فرمانده           مـقـام پاسـداری و عـلـمداری و سـقـایـی

تو آن ماه دل افروزی که در جمع بنی هاشم           به دنبال سرت خورشید کرده راهپیمایی

تو هم باب المراد عالمی هم اشجع و الناسی

تو عباسی تو عباسی تو عباسی تو عباسی

بنفـسی انت ای دست علی در آستـین تو           شجاعت سجده آوردست بر خاک زمین تو

کیم من تا فدایی تو گردم ای که در وصفت           بـنـفـسی انت فـرمـوده امـام راستـیـن تو

از آن رو سجده میبالد به خود تا دامن محشر           که نقشش مانده ای روح عبادت بر جبین تو

سزد بر خود ببالد تا قیامت ظهر عاشورا           به یاد دست و تیغ و حمله فتح المبین تو

امامت پیش رو خیزد ادب پشت سرت آید           شرافت در یسار تو شجاعت در یمین تو

تو آن عبد خداوندی که در دامان گهواره           تـولای حـسین ابن عـلی بـودست دین تو

اگر اذن شهـادت می‌گرفتی از امام خود           به دشت کربلا خون می گذشت از صدر زین تو

درود تشنگی بر لب سلام آب بر خاکت

که گردد تا قیامت بحر، دور تربت پـاکت

سلام الله بر دستی که با آن در صف محشر           شفاعت می‌کند از شیعـیان صدیقۀ اطهر

اگر زهرای مرضیه تو را فرزند خود خوانده           یقین دارم به فرزندی قبولت کرده پیغمبر

سزد جبریل هنگام نبردت ظهر عاشورا           برآرد از جگـر پیوسته فریاد هو الحـیدر

تو داری از امیرالمومنین ارث شجاعت را           تو بُردی از همان اول ادب را ارث از مادر

تو و بابت امیرالمومنین هستید دو ساقی           تـو سـقـای بـیـابـان بلا او سـاقـی کـوثـر

به غیر از تو که سر نشناختی از پا به موج خون           که یک لحظه به راه دوست داده دست و چشم و سر

بسا عاشق شنیدم در همه دوران عمر خود           خدا داند ندیدم عاشقی را از تو عاشق تر

گرفتی چون علم بر دوش خود انگار میدیدم           امیر المومنین آورده رو در قلعـۀ خـیـبر

نـدیـده دیـدۀ تـاریـخ جـز روز نـبـرد تـو           که از یک تن گریزد در صف پیکار یک لشکر

چگونه حمله آوردی که دشمن شد ثنا گویت

سلام میثم بی‌دست و پا بر دست و بازویت

: امتیاز
نقد و بررسی

موضوعات بوسیدن دست حضرت عباس توسط امیر المومنین در هنگام ولادت و.... و تیر به چشم حضرت عباس خوردن مستند نبوده و تحریفی است لذا ابیات زیر حذف شد

امیرالمومنین نفس نبی بوسیده دستت را           که این دست است روز رزم یک لشکر به تنهایی

امیرالمومنین دست خداوند است و میبینم           که جای بوسه‌اش مانده به دست نازنین تو

به غیر از تو که سر نشناختی از پا به موج خون           که یک لحظه به راه دوست داده دست و چشم و سر

ابیات زیر در تمام سایتها « تا جائیکه ما بررسی کردیم» بصورت زیر آمده که احتمالا غلط تایپی می باشد لذا جهت رفع نقص اصلاح شد

به جز تو ای علی خصلت ندارد هیچ فرنانده           مـقـام پـاسـداری عــلـمـداری و سـقـایـی

اگر اذن شهـادت می‌گرفتی از امام خود           به دست کربلا خون می گذشت از صدر زین تو

سزد جبریل هنگام نبردت ظهر عاشورا           بر ایرد از جگر پیوسته فریاد هوالحیدر

سرود ولادت حضرت عباس علیه السلام

شاعر : امیر عباسی نوع شعر : سرود وزن شعر : قالب شعر : غیرکلاسیک (سرود،زمزمه،نوحه)

 پخش سبک  

بـر سـپـهـر دین آمـده مـهــتـاب            زادۀ حـــیـــدر، یـــاور اربــاب

ماه بی مثـل و قـرین ابـوفـاضل            لالــۀ امّ بــنــیـن ابـــوفـــاضــل


در مـعرفـت سر آمدی            یا ابالفضل خوش آمدی

مـهـربـان یـار حـسیـن بن عـلـی            یـار و دلـدار حـسـیـن بن عـلـی

جــان مـا فــدای راه عـشـق تـو            ای عـلـمـدار حـسـیـن بن عـلـی

ای عزیز فاطمه؛ یا ابالفضل؛ ای عزیز فاطمه؛ یا ابالفضل؛ ای عزیز فاطمه؛ یا ابالفضل(۲)

*********************************************************

در حـریم راز، او حـسـیـنی بود            از هـمان آغـاز، او حـسیـنی بود

آمــده کـه جـان بــه راه او دهـد            سـر بـه خـاک مـقـدم دلـبـر نهـد

بـوسد پـدر مـاه رویش            چشمان و دست و بازویش

آمـــده مـــیـــر ســپـــاه ثـــارالله            آمــــده گـــــرمــــی آه ثــــارالله

آمـده کـه در نــبــرد عــاشــورا            جـان کــنــد فـــدای راه ثــارالله

ای عزیز فاطمه؛ یا ابالفضل؛ ای عزیز فاطمه؛ یا ابالفضل؛ ای عزیز فاطمه؛ یا ابالفضل(۲)

*********************************************************

ما که روی لـب زمـزمـه داریـم            حـاجـت صـحـن عـلـقـمـه داریـم

ای مـــحــافــظ حـــریـــم آلُ الله            بـــانــی دســت کـــریـــم آلُ الله

با تیغت ای، کوه غیرت            کم کن روی، وهّابیت

عـالـمـی تحت لـوایـت یا عـباس            جـان شیـعـه به فـدایـت یا عباس

کی شـود که یـک شـب جـمـعـه            شویم زائـر کـرببـلایت یا عباس

ای عزیز فاطمه؛ یا ابالفضل؛ ای عزیز فاطمه؛ یا ابالفضل؛ ای عزیز فاطمه؛ یا ابالفضل(۲)

: امتیاز

سرود ولادت حضرت عباس علیه السلام

شاعر : امیر عباسی نوع شعر : سرود وزن شعر : قالب شعر : غیرکلاسیک (سرود،زمزمه،نوحه)

پخش سبک                            ( به سبک: ماه رسول خدا؛ شد پر نور و ضیا)

آمــده کـوکـب دیـن؛ لالۀ امّ بـنـیـن            نسترن و یاس؛ آقام حضرت عباس

ساقی جام یـقـیـن؛ یاور حبـل متین            نسترن و یاس؛ آقام حضرت عباس


آمده ماه هـاشمی یـاور و غـمخوار حسیـن

گـل بریزید آی عاشقـا آمد عـلـمدار حسین

ای بهـار عـالـمـیـن ابـوفـاضل            بر علی نور دو عین ابوفاضل

از همـان میان گهـواره بـودی            تو فـنـاءِ فی الحسین ابوفاضل

سـیّـدی یـا ابـوفـاضل؛ سـیّـدی یـا ابـوفـاضل؛ سـیّـدی یـا ابـالـفـضل(۲)

*******************************************

آمـده روح ادب؛ زادۀ شـاه عـرب            نسترن و یاس؛ آقام حضرت عباس

خـیـرُ الـعـبادِ همه؛ باب مرادِ همه            نسترن و یاس؛ آقام حضرت عباس

دیـده گـشـوده بـه دنـیـا بـچـه شـیـر اسـدالله

از همـان اوّلـش بوده مَحـوِ جـمـال ثـارالله

بین قنداقه با اون روی زیباش            دلـربـای مهر و ماه و کـوکـبِ

آمـده دسـتــه گـل امّ الــبــنـیـن            خـنـده بـر روی لـبـای زیـنـبِ

سـیّـدی یـا ابـوفـاضل؛ سـیّـدی یـا ابـوفـاضل؛ سـیّـدی یـا ابـالـفـضل(۲)

*******************************************

به مصطفی و بتول؛ به اهل بیت رسول            نـور دو عـیـنـی؛ عـلـمـدار حـسـینی

به عاشقـان خـدا؛ خـمیـنـی و شهـدا            نـور دو عـیـنـی؛ عـلـمـدار حـسـینی

ای که شدی تو عاقبت زائر روی فـاطمه

یک شب جمعه قسمت کن بیام پابوست، علقمه

رُکن و مـیـقـات دلم ابوفـاضل            باب حـاجـات دلـم ابـوفـاضـل

ذکـر زیـبــای تـو آوای جـانـم            ای منـاجـات دلـم ابــوفـاضـل

سـیّـدی یـا ابـوفـاضل؛ سـیّـدی یـا ابـوفـاضل؛ سـیّـدی یـا ابـالـفـضل(۲)

: امتیاز

سرود ولادت حضرت عباس علیه السلام

شاعر : امیر عباسی نوع شعر : سرود وزن شعر : قالب شعر : غیرکلاسیک (سرود،زمزمه،نوحه)

 پخش سبک ۱              پخش سبک ۲                  ( به سبک خانۀ زهرا و علی )

چارم شعبان شده و؛ آمده خورشید شرف           نـور دل امّ بـنـیـن؛ گـل پسر شاه نجـف

قـبلـۀ حاجـات همه؛ شـور مناجـات همه           مشعر و رُکن و حَجَر و؛ کعبه و میقات همه


یا ابـوفـاضـل مددی یا ابـوفـاضـل مددی

*************************

آمده دلدار حسین؛ آن گل بی خار حسین           والهِ رُخسار حسین؛ یار و علمدار حسین

آنکه بُوَد رتـبـۀ او؛ سَروَر خـیـل سُعَـدا           بوده هـمـیشه ز ادب؛ خـادم شـاه شُهَـدا

یا ابـوفـاضـل مددی یا ابـوفـاضـل مددی

*************************

گشته بهشتی دلـم از، رایحـۀ گـلـشن تو           سائل درگاه تـوأم؛ دست من و دامن تو

رهـروِ وادیِ ولا؛ هـمـدم رنجـی و بـلا           قسمت ما کن نجف و؛ علقمه و کـرببلا

یا ابـوفـاضـل مددی یا ابـوفـاضـل مددی

: امتیاز
نقد و بررسی

آنکه بُوَد رتـبـۀ او؛ سَروَر خـیـل سُعَـدا           بوده هـمـیشه ز ادب؛ نـوکـرشـاه شُهَـدا

سرود ولادت حضرت عباس علیه السلام

شاعر : امیر عباسی نوع شعر : سرود وزن شعر : قالب شعر : غیرکلاسیک (سرود،زمزمه،نوحه)

پخش سبک   

واله روی زیـبـایت؛ هـمۀ آل پـیـغـمـبـر           بنشسته از مقدمت؛ خنده بر لبهای حیدر

مهر سما؛ ماه زمیـن           دسته گـل ام الـبنـیـن


خوش آمدی ابوفاضل؛ خوش آمدی ابوفاضل

****************************

خورده پیوند ازعاطفه؛ دیدۀ مادر بر رویت            دل برد از حور و ملک؛ بوسۀ خواهر بر رویت

ای کعبۀ عشق و وفا           عـزیـز آل مصطـفی

خوش آمدی ابوفاضل؛ خوش آمدی ابوفاضل

****************************

ای که در مکتب ادب؛ مقتدای همه هستی           زادۀ ام الـبـنـیـن و؛ پـسر فـاطـمـه هستی

ای بهترین یار حسین           عباس علمدار حسین

خوش آمدی ابوفاضل؛ خوش آمدی ابوفاضل

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت عباس علیه السلام

شاعر : ناصر شهریاری نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : مربع ترکیب

باز در سینه ها صفا پخش است           نوری از جلوۀ خدا پخش است

نـور انـوار کـربلا پخش است           عطریاس است درفضا پخش است


باز دنیـا سرای احـساس است

همه جا گفتگوی عـبـاس است

ای خــدا از جـمـال تـو پــیــدا           یـل ام الــبــنــیــنــی و زهـــرا

عالـمی قـطره؛حضرتت دریـا           بـا وفــایـی و پـرچــمـت بــالا

روی تـو بـوسه گـاه مـولا شـد

خنده کردی و گل شکـوفـا شد

ای که عـمـری قـرار اربـابـی           گـوشـه ای ز اقــتــدار اربـابـی

جــلــوۀ کــردگــار اربـــابـــی           حـیـدر و ذوالــفـقـار اربــابــی

تـو مـکــرر عــلـــیِّ کــرّاری

آمــدی تـا کـنــی عــلــمـداری

دردهـا را دوا ابـالـفضل است           شیرِ شیر خـدا ابوالفضل است

نجـف مرتضی ابالـفضل است           حـیـدر کـربـلا ابـالـفضل است

ای سراپای تو پُـر از بـرکات

بر جـمـال خـدایـیـت صلـوات

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن بوسۀ حضرت علی بر دستان حضرت عباس در وقت ولادت و ... تغییر داده شد

دست تو بـوسه گـاه مـولا شـد           خنده کردی و گل شکـوفـا شد

بیت زیر ایراد محتوایی دارد و به نوعی محدود کردن صفات و ویژگی های سیدالشهداست لذا تغییر داده شد

ای که عـمـری قـرار اربـابـی           تــو هــمــه اقــتــدار اربــابــی

مدح و ولادت حضرت عباس علیه السلام

شاعر : سید هاشم وفائی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

ای دل هر دو جهـان محو فریبائی تو            در چمن هیچ گلی نیست به زیبائی تو

همه گل ها به گلستان ادب صف بستند            تـا بـبـیـنـنـد دمی روی تـمـاشـائـی تو


تا پراکند خـدا عطر دل انـگـیز تو را            غرق گل شد همه جا فصل شکوفائی تو

چون نسیم سحری عقده گشائی تو بود            بر لب مـرغ سـحـر نغـمـۀ شیـدائی تو

شب میلاد تو با بوسه به روی چو مه ت            می کـنـد دست خـداونـد پـذیـرائـی تـو

ادب آموز جهانی و به دانشگه عـشق            پُر شد از شرم و ادب دفـتر دانائی تو

از غـبـار قــدم نـور دل فـاطــمـه بـود            به خـدا در همه جا سـرمـۀ بیـنـائی تو

همه شب تا به سحر بر سر سجّادۀ عشق            غرق ایـمان و دعـا شد دل دریائی تو

تکیه بر بازوی خیبر شکن حـیدر زد            شور اخـلاص تو و دست تـوانـائی تو

چشمۀ علقـمه شرمنده ز ایـثـار تو شد            آفـریـن بـر ادب تو، به شـکـیـبـائی تو

همۀ هستی تو دست و سر و جانت بود            در ره دوست فـدا شـد همه دارائی تو

باب حاجات خلایق توئی و خلق جهان            چشم دارند بر آن مـعـجـز عیسائی تو

هرکسی بر سر خود شور و هوائی دارد            دل پُـر شور «وفائی» شده شیدائی تو

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما به دلیل مستند نبودن و یا تحریفی بودن مطالب و مغایرت با روایات معتبر؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور اجتناب از گناه تدلیس یا تحریف سخان ائمّه؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید  موضوع بوسۀ حضرت علی بر دستان حضرت عباس در وقت ولادت و ... در هیچ کتابی نیامده

شب میـلاد تو با بوسه زدن بر دستت            می کـنـد دست خـداونـد پـذیـرائـی تـو

مدح و ولادت حضرت عباس علیه السلام

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن قالب شعر : مربع ترکیب

آسمان امشب ز دامن جای گل ریزد ستاره           مـاه، سرگرم تماشـا مهـر مبهـوت نظاره

مرحبا ای ماه شعبان، ماه آوردی دوباره           ماه آوردی دوباره ماه، نه! یک مـاه‌ پاره


قلب آل‌الله خـرم، چـشم خـیـرالـناس روشن

خـانۀ مـولا شده از طلعـت عـبـاس، روشن

چشم دل بگشا که وجه خالق اکبر ببینی           شیـر ثـارالله را در دامـن حـیـدر ببـیـنی

بلکه در آغوش حیدر، حیدر دیگر ببینی           ساقـی عـترت کنار ساقـی کوثـر ببـیـنی

چـشـم شو تا بنـگـری آیینۀ حـق‌الـیـقـیـن را

شیـر ثـارالله و شمـشیـر امیـرالمـؤمنـیـن را

فاطمه! ام‌البنـین! شیـرخدا را شیر زادی           مرحبا! مادر که بر دست خدا شمشیر زادی

سـورۀ انـا فـتحنـا را بهیـن تفـسیر زادی           لشکر پیروز دشت کربلا را میـر زادی

شیرِ شیر داور است این پای تا سر حیدر است این

فاش می‌گویم که زهرا را حسین دیگر است این

روی داور؛ دست حیدر؛ خصلت و خوی رسولش           سیر معراج الهی هم صعودش هم نزولش

کیست این ریحانةالحیدر که زهرای بتولش           کرده در اوج سرافرازی به فرزندی قبولش؟

نقش پیشانیش باشد این که این یار حسین است

حضرت عباس، سقـا و علمدار حسین است

اوست آن عبدی که کس نشناخت او را جزامامش           ناتمامش خوانده‌ام خوانم اگر ماه تمامش

لرزه‌ها افکنده بر پشت سپاه کفر، نامش           از خـدا و انـبـیـا و اولیـا بــادا سـلامـش

شأن او شـأن امامت دست او دست کرامت

سایۀ قـدش قـیـامت تا قـیـامت راست‌ قامت

جز علی هرکس بگوید مدح او باشد شکستش           بوسه‌گاه مرتضی روی و جبین و چشم و دستش

گشت تقدیم خدا روز شهادت بود و هستش           دست از دست و سر و جان شست در عهد الستش

بر وفای عهد خـود تا پای جان استاد، آری!

هم شعار بذل جان سرداد هم سر داد، آری!

ای که با خون خدا ممزوجی و خون خدایی           دستگیر عالم و سردار دست از تن جدایی

نور چشم فاطمه، مصباح مصباح‌الهدایی           بلکه در روز قیامت بر شهیدان مقتدایی

تو عـلـمـدار حـسـیـنـی تـا ابـد یـار حسیـنی

شیر عاشورای خون و مرد ایـثـار حـسینی

بازوی فرزند زهرا دست از پیکر جدایت           چارده معصوم را باشد به لب ذکر ثنایت

بلکه هنگام ولادت کرده شیر حق دعایت           کیستی تو که امامت گفت جان من فدایت؟

ای هــمـه آزادمـــردان شـاهــد آقــایــی تـو

خـضـر با آب حـیـاتـش تتشـنـۀ سـقـایـی تو

آب دریا نعره زد تا جرعه‌ای از آن بنوشی           غیرتت می‌گفت باید چون دل دریا بجوشی

بین دریا تشنه باشی آب دریـا را ننوشی           مرحبا! تا آخرین خط عطش باید بکوشی

ای شـرار تـشـنـگـی نـور چـراغ مکـتب تو

بـحـر سـوزان تـب تو آب عـطـشـان لب تو

تــو دلـت آرام امـا آب دریـا بـی‌قـرارت           علقمه رفع عطش کرده ز چشم اشک‌بارت

بلکه دریا قرن‌ها گردیده بر گرد مزارت           آب شد خون جبین و گشت جاری بر عذارت

سوخت در آب روان بر تشنگان پا تا سر تو

شک ندارم اینکه زهرا خوانده خود را مادر تو

دل گرفـتار تـو امـا تـو گرفـتار حـسینی           جـان جانانی و با جانت خریدار حسینی

از ولادت تا شهادت محو دیـدار حسینی           بلکه فردای قـیامت هـم عـلـمدار حسینی

کیستی تو؟ کیستی تو؟ ای عطش آب بقایت

وقت جـان دادن پیـمبـر آب آورد از برایت

ای سلام آب بر لب‌های خشکت تا قیامت           ای پس از ایثار جان خویش هم یار امامت

یافته عشق و وفا از خون بازویت سلامت           سائل درگاه تـو آقـایی و جـود و کرامت

این تویی مولا! که منت بر سر میثم نهادی

نخل خشکش را ز بحر بی‌کرامت آب دادی

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما  پیشنهاد می‌کنیم به منظور انطباق مطالب با روایات مستند و معتبر و انتقال بهتر معنای شعر، بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

تــو دلـت آرام امـا آب دریـا بـی‌قـرارت           بحر، رفع تشنگی کرده ز چشم اشک‌بارت

مدح و ولادت حضرت عباس علیه السلام

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مسدس ترکیب

مــادر مــاه بـنـی‌هـاشـم! قــمـر آورده‌ای           نـخـل امــیــد ولایـت را ثــمـر آورده‌ای

بـحـر مـوّاج کـرامـت را گهـر آورده‌ای           کـلک صنع کـبـریـایـی را اثـر آورده‌ای


هرچه در وصفش بگویم خوب‌تر آورده‌ای           بـر امیـرالـمـؤمنین زیبــا پسـر آورده‌ای

این پسر شمشیر و شیر عترت پیغمبر است

پای تا سر حیدر است و حیدر است و حیدر است

این پسر دست علی دست علی دست خداست           این پسر یک مطلع الانوار مصباح الهداست

این پسر تا حشر ثاراللّهیان را مقتداست           این پسر قربانی کوی حسین از ابتداست

این پسر دست خدا با دست از پیکر جداست           این پسر روح حسین ابن علی «روحی فدا»ست

این پسر ماهی است در بین دو مهرِ فاطمه

این بـود باب الحـسین و باب حـاجـات همه

بیت مولا، باغ جنّت، یاسمن، عباس توست           روح غیرت، جان آزادی به تن، عباس توست

هاشمیّون را چراغ انجمن، عباس توست           وارث شمشیر و دست بوالحسن، عباس توست

ملجأ و باب المراد مرد و زن، عباس توست           بت‌شکن: مولاعلی، لشکرشکن: عباس توست

این خـداونـد ادب، عـبد خـداوند است و بس

درشجاعت، در وفاداری، نظیرش نیست کس

کیست عباس آنکه وجه‌ الله محو روی اوست           آل هاشم را همه دل در کمند موی اوست

همچو خوی حیدر و زهرا؛ یقیناً خوی اوست           ذوالفقـار فاتـح خیبـر، خم ابـروی اوست

نخل سرسبز ولایت قامت دلجوی اوست           آبـروی آبـرومندان ز خاک کوی اوست

از دل گهـواره تـا امـواج خون در عـلـقمه

لحظه‌ای غـافـل نگردید از حسین فـاطـمـه

آفتاب طلعـتش خورشیـد رخسار حسین!           دیـدن رخسـار او، تکـرار دیـدار حسین!

از شب میلاد بودش دل، گرفتار حسین!           نقد جان در دست و سرگردان به بازار حسین!

با سر و با دست و چشم و تن خریدار حسین!           حامی و سردار و سقّا و علـمدار حسین!

با وجـود آن که خود مظلوم ظالم‌سـوز بود

مثل حـیدر عابد شب بود و شیـر روز بود

مادر سادات زهرا خوانده خود را مادرش           حـیـدرکـرّار می‌خوانـد حسیـن دیگـرش

عمّـۀ سادات می‌ بالد که باشد خواهـرش           ایستـاده با ادب حتّی ادب در محضـرش

آفـریـنش تـا قـیـامت تشنــه‌کام ساغـرش           حاجت کونین جوشیده است از خاک درش

در حریمش اکتفا کردن به یک حاجت کم است

کم مخواه از او که او باب المراد عالم است

او که بــا مـاه جـمـالـش عـالم‌آرایـی کند           او که بر خاکش سرافرازی جبین‌سایی کند

او که بی وی عشق هم احساس تنهایی کند           او که بـر خیـل شهیـدان نیـز آقـایی کـند

آل عصمت را ز اشک دیـده سقایی کند           خون خود را وقف بر گل‌های زهرایی کند

جسم‌ و جان و چشم و دستو سر دهد در راه‌ دین

گــل کـنـد تـقــدیـم ثـارالله از زخــم جـبـیـن

اوست سقایی که در آغوش دریا سوخته           هم زده آتش به دریا، هم به صحرا سوخته

همچو شمعی در شرار دل سراپا سوخته           آب گشتـه در میـان آب و تـنهـا سـوخته

مشک هم از اشک آن لبْ تشنه‌ سقا سوخته           مثـل تصویـرِ لبِ فـرزند زهـرا سـوخته

اشک صد ایّـوب می‌جـوشد به یاد صبر او

تـا قـیـامـت آب مـی‌گـردد به دور قـبــر او

ای خدا را تیـغ بُـرّان در نیـامِ اهل‌ بیت!           ای علی را شیر غرّان در کنام اهل‌ بیت

ای به رخسـارت تجـلاّی تـمـام اهل‌ بیت           ای مقامت در صف محشر مقام اهل‌بیت

هم به «نفسی انت» فرمودت امام اهل‌ بیت           هم به شمشیـرت نوشته انـتـقـام اهل‌ بیت

می‌رسد روزی که حق را باز هم یاری کنی

بـاز، بـازآیـی و بـر مهـدی عـلـمـداری کنی

تشنه‌ای و چـشم ما دریـا به پایت ریخته           دل رویِ دل در حریم با صفایت ریخته

فیض روح الله در صحن و سرایت ریخته           همچو باران استجـابت از دعایت ریخته

اشـک ثـار الله روی دست‌هـایت ریـخـته           بال حورالعیـن بَـر پـای گـدایت ریخـته

جوشد از خـاک درت اشک منـاجـات همه

بیشتر باشد به کویت عرض حـاجـات همه

مهر تو دین من، آیین من، ایمان من است           زخم‌هـای پیکـرت آیـات قـرآن من است

پای تا سر دردم و خاک تو درمان من است           با تو بودن از ولادت دین و ایمان من است

ذکر یا عبّاس درمان تن و جان من است           دست من خالی و مدحت دُرِّ غلطان من است

نـیـستـم قـابـل که گویم «میثم» کوی تـوأم

هر که هستـم یا ابـوفـاضـل ثـنـاگوی تـوأم

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن بوسۀ حضرت علی بر دستان حضرت عباس در وقت ولادت و داستان علت بوسیدن و... تغییر داده شد

غرق گل از بوسۀ دست خدا بازوی اوست           ذوالفقـار فاتـح خیبـر، خم ابـروی اوست

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد وزنی و سکت موجود در مصرع اول بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و همچنین انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

اشـک ثـار الله روی دست‌هـایت ریـخـته           بال حورالعیـن رویِ پای گدایت ریخـته

مدح و ولادت حضرت عباس علیه السلام

شاعر : مهدی نظری نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مربع ترکیب

سـر سجادۀ دل؛ وقـت نـماز است هنوز            بهترین لطف دعا راز و نیاز است هنوز

عاشقیِّ من و ارباب چو راز است هنوز            این در خانه عشق است که باز است هنوز


پـس بـیـا عـاشـق جـود و کـرم یـار شـویـم

هـمـگـی مـست مـیِ نـابِ عـلـمـدار شـویـم

به روی دست علی ماه هویدا شده است            ایـن قـمـر آیـنـۀ هـیـبـت بـابـا شده است

به رخش شمس خدا محو تماشا شده است            در دل زینب و ارباب چه غوغا شده است

گـفـت اربــاب بـه زیـنـب قــمــرم مـی آیـد

دلـت آســوده کـه ســردار حــرم مــی آیــد

ناز این دلبر خوش چهره خـریدن دارد            گلِ بوسه ز لبـش بَه که چه چیدن دارد

حـیدر از لعل لـبـش میل مکـیـدن دارد            ماه و خـورشید در این ثانیه دیدن دارد

شـیـر با شیرِ خودش لـرزه به دنیا انداخت

گـل بـوسـه به روی چـهـرۀ سـقـا انـداخـت

جامه ای دوخته مادر، چه به او می آید            واژۀ یـاس مـعـطــر چـه بـه او مـی آیـد

رفـتـه بر شانۀ حـیـدر؛ چه به او می آید            نام فـرمـانـده لـشـگـر چـه به او می آید

آمـده درس ادب را بـه جــهــان بـاب کـنـد

زَهــرۀ دشـمـن خـود را به رجـز آب کـنـد

حـلـقـۀ دار جـنـون بر سـر گـیـسو دارد            بَه چه تیغ کجی این طفـل به ابرو دارد

بازوانش چو علی قـدرت و نیـرو دارد            چون که یا فاطمه را نقش به بازو دارد

روی پــیــشـانـی خــود نــور ولایـت دارد

یـل مـولاست که این گـونه شجـاعـت دارد

ساقی از دست خودت جام می ناب بده            تـیـغ بـردار و کمی پـیـش پـدر تاب بده

خواب راحت به دل و دیده بی خواب بده             قـوّت قـلـب تو به زینب و اربـاب بـده

عـجـبـی نـیـست تو را قـبـلـۀ حـاجـات کنند

هـاشمـیـون همه شـان بر تو مبـاهـات کـنـند

آمدی تا بـشـوی در همه جا یار حـسین            لحظه لحظه بشوی محرم اسرار حسین

قبل اکبـر تو شدی یـوسف بازار حسین            تو فقط گشته ای عباس عـلـمدار حـسین

پـا بـکـوبـی هـمـۀ ارض و سـما می لـرزند

تو چه کردی که همه از غضبت می ترسند

در سیاهی زمین روی چو ماهت کافی ست            تا که والیل شود موی سیاهت کافی ست

علی اکبر که بَرت هست سپاهت کافی ست            تیغ بگذار زمین نیمه نگاهت کافی ست

برق چشمت بکـند کار دو صد خـنـجـر را

آمــدی زنــده کــنــی واژه یــا حـــیــدر را

بـا غـلامـی شما بـوده که عـزّت داریـم            از شما درس وفاداری و غـیرت داریم

هر چه داریم ازین گوشه چشمت داریم            دور ایــوان شـمـا مـیـل زیـارت داریـم

ما که عـمـری ست گرفـتار گرفـتار تـوأیـم

کـاش هــر روز بـبـنـیـم کـه زوار تــوأیــم

جـان عـالـم بـشـود کـاش فـدای دسـتـت            پــادشــاه اسـت بـه والله گــدای دسـتـت

بـاب حـاجـات شـده نـام عـطـای دستت            روضه ها خوانده ام ای یار برای دستت

روز محشر که شود دست تو نزد زهراست

دست تو روز قیامت که شود شـافع ماست

: امتیاز
نقد و بررسی

 ابیات زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر ابیات اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین ابیات زیر کنید.

ناز این دلبر خوش چهره خریدن دارد            بوسه از لعل لبش بَه که چه چیدن دارد

حیدر از لعل گـلش میل مکـیـدن دارد            ماه و خورشید در این ثانیه دیدن دارد

با توجه به مستند نبودن داستان بوسیدن دست حضرت عباس در هنگام تولد و .... بیت زیر تغییر داده شد

شـیـر با شیرِ خودش لـرزه به دنیا انداخت       گـل بـوسـه به روی بـازوی سـقـا انـداخت

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید

ما که عـمـری ست گرفـتار گرفـتار تـوأیـم       کـاش یـک روز بـبـنـیـم کـه زوار تــوأیــم

مدح و ولاد ت حضرت عباس علیه السلام

شاعر : ناصر شهریاری نوع شعر : مدح وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : ترکیب بند

عطری از سمت خدا دل را بهاری می کند         چشمه های نور را درسینه جاری می کند

نور فوق کل نورِ چهـرۀ خـورشید و ماه         دارد امشب سینه را آئیـنه کاری می کنـد


حضرت خورشید امشب ماه کامل دیده است          تا بخـنـدد ماه او لحـظه شمـاری می کند

بر روی این مـاه سیـما از برای کـربـلا          حضرت خورشید سرمایه گذاری می کند

تا که در دستان این زیبا پسر گیرد قرار         ذوالفقار از شوق دارد بیـقراری می کند

حضرت خورشید خود را در جمال ماه دید

مرتضا شـیر خـدای دیگـری در راه دید

محـو روی دلـربایـش آسـمـانها و زمیـن         نیست چون او خلق را از اولین تا آخرین

نیست جای هیچ تردیدی که اندر خلقتش         آفـرین بـایـد که گـفـتا بر عـلمدار آفـرین

گر ترک بردارد امشب کعبه جا دارد ‏بلی         بــاز حـیـدر آمـده این بـار بر اُمُّ الـبـنـین

گر یداله فوق ایدیهم علـی شیــر خداست         بر یـدالله است او دست خـدا در آستـیـن

با جمالش نرخ یوسف از بها افـتاده است         او کـجـا و جـلـوۀ نـور امـیـر المـومنـین

به به امشب بر حسین بن علی یـار آمده

بر سـپـاه یـوسف زهــرا علـمــدار آمــده

خنده را آورده امشب روی لبهای حسین         می شود آرامش امـروز و فردای حسین

نــور او روشنگر راه حسین بن علیست         اوست در هرعالمی مهتاب شبهای حسین

از بنـفـسی انت مـؤلا می شود فهـمید که         اوست مجنون اوست شیدا اوست لیلای حسین

کربلا عشق است آری کربلا اوج است هان         کربلا را غیر او کس نیست دریای حسین

دیــدن روی خـدایــی ابــوالـفضل عــلـی         کاشف الکربیست بر روی دلارای حسین

با نگاهی او دو عـالـم را سلیمان می کند

کافران را با نگاهی جمله سلمان می کند

: امتیاز

ولاد حضرت عباس علیه السلام

شاعر : حسن لطفی نوع شعر : مدح وزن شعر : فاعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : ترکیب بند

تا نـفـس هست تا سـلامی هـست            بـالِ پـرواز هـست بـامـی هـست

مَحرم است آن كسی كه عاشق شد            تا كه لــیــلا بُـود پـیـامی هـسـت


همه جا گـشـتـه ایــم و فـهـمـیـدیم            فقـط این گـوشه احـتـرامی هست

ما اویــسیــم و از قَــرَن بــا مــا            تـا ابــد گِـرد تو غــلامـی هـسـت

جــبــرئـیــلانِ بــامِ عـــبــاســیــم

تــا ابــد مــا غــلامِ عـــبــاســیــم

با تــو دیــدیــم صد تَـهَـمـتــن را            مـــردِ مـــرادنِ مــرد افــكــن را

یــال و كـوپــالِ شـیـر مـی ریـزد            می كـشـی تا به شـانه جـوشن را

رجـزی خـوان هـمه بـیـامـوزنـد            شــور شــور آور مــطـنـطـن را

با زره خــود و بـیـرقـت دیــدیـم            روی ایــن اســب كــوهِ آهــن را

نه كه بر خــاك ها عَــلــم بـزنی

وای اگــر یك نفس قــدم بــزنـی

شیــر در بـیـشــه هـا نـمـی مــانـد            صــائــقــه در ســمــا نـمی مــانـد

لشكـر آنگـونه هست گـرمِ فـرار            كـه به جــز ردِّ پــا نــمـی مــانــد

تـا قــدم مـی زنــی به مـیــدان هـا            در گــلــوئــی صــدا نـمـی مــانـد

آنــچنــان بـا شـتــاب مـی تــازی            ردّی از تــو به جــا نـمـی مــانــد

جگــرِ ســالــمــی نــمـی بـیــنــی            جـز سـر و دست و پا نـمی مانــد

لشكــری بود و نیست با عبــاس

و خــدا مست كــیست یا عبــاس

ســر فــراز از تـمـامی ســرهــا            ســروری كـن امـیــرِ ســرورهـا

حضــرت نــافــذ البـصـیــرۀ مـا            با تـو یـك شــاخــصـنـد بــاورهـا

چــقــدر خــورده ای در روضــه            نــان و سـبـــزی نــذرِ مــادرهــا

چــقــدر گــفت پـیـشِ تـو زیـنـب            خـوش به حـالِ تمـامِ خــواهـرها

هـمه در ســایــۀ تو خــوابـیـدنــد            روی گــل ها گــرفـتـه ای پــرهـا

ای تــمـامــیِ غــیــرت حــیــدر

شرف الشمسِ حضرت حــیــدر

با تــو ای مــاه روشـنــی داریـم             حــرف هــای نـگــفـتـنـی داریــم

چه خیـالی است از گِــره هامان            دست وقـتــی بـه دامـنــی داریــم

شبِ میــلادِ تو ســرِ ســال است            بـیـنِ خــود چنــد اَرمنــی داریــم

سـیـنــۀ مـاست جــای غـم هـایت            آه قــلــبــی شـكـســتــنــی داریــم

جــانِ ام الـبـنـیـن مــرا دریــاب

پشت ما، سـرزمینِ مـا دریــاب

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر بیشتر به وجه ظاهری موضوع پرداخته آنهم همراه با اغراق و ایراد محتوائی و روائی است ؛ همانگونه که مقام معظم رهبری هم فرمودند اینگونه موارد مدح و شأن برای اهل بیت محسوب نمیشود

روی شــانـه بریــز گــیــسـو را            در بــه در كــن هــزار آهــو را

چه كــمــانـی درست كرده خــدا            تا گــره زد به هــم دو ابــرو را

حــق بده، دود می كـنـنـد اسپــند           خیــره شد هــر كه دیــد بازو را

ســوی مـحـمــل نمی رود زینب           تـا نــســازی ركــاب زانــــو را

قــــمــــر خــــانــــوادۀ زهـــــرا

ســومیــن شــیــــرزاده زهــــرا

ولادت حضرت عباس علیه السلام

شاعر : مهدی نظری نوع شعر : مدح وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : ترکیب بند

عــلـم افــراشـتـۀ قــلــۀ دنـیـا عــبـاس           قــمــرهــاشـمـیِ عــالـم بــالا عــبـاس

اولـیـن گـل پـسـر اُمِّ بـنـیـن و حــیـدر           شیر مردِ دگـر حـضرت زهـرا عباس


وارث هیبت مولا؛ همۀ عشـق حسـین           دانش آموز حـسن حضرت سقا عباس

صاحـب پـرچـم فـرمانـدهی عـاشـورا           پـارکـاب قــدم زیـنب کـبـری عـبـاس

ای عموی علی اکبر٬ پدر تشنۀ مشک           ای لـبت آب بقـا؛ صاحب دریـا عباس

بانفس های تو هر مُرده دلی زنده شود           ای دم تو دم صد حضرت عیسی عباس

با ادب هست هرآنکس به شما منتصب است

روز میــلاد تو میـلاد خــدای ادب است

مـتـولد شـدی و اُمِّ بـنـین دلـشـاد است           روز میلاد تو هر سینه علی آباد است

ســاقـی کـربـبـلا هـسـتـی و با آمـدنت           کاسۀ خـالی هر دلـشده ای پُر باده ست

روزمیلاد تو حـیدر بخودش گویا گفت           این پسر در همه جا؛ بهر حسین امداد است

بوسه زد دست خـدا دست تو را آقا یا           بوسه زد برلب شیرین شدهٔ آقا دست؟

نام زیبای تو هر ذائقه را شیرین کرد           عاشق روی تو فرهاد تر از فرهاد است

به عــلـی حــیـدرِ کـرار شـدن می آیـد

به تـو عـبــاسِ عـلـمـدار شدن می آیـد

عالم ازعشق تو بی تاب شود حق دارد           ماه از نور تو بی خواب شود حق دارد

سالی یک دوره اگر درس ادب داشتنت           در تـمامی جهـان باب شود حـق دارد

دری ازصحن تو باز است سوی صحن حسین           درِ صحنت اولوالالباب شود حق دارد

باادب هستـی و با غـیـرتـی و آقا؛ پس           چون توئی ساقی ارباب شود حق دارد

پـسـر شـیـر خــدا ای گُـهــر اُمِّ بـنـیـن           خاک پـای تو زرِ ناب شود حـق دارد

پـدر مشک تویی آب بفـرمان تو است           پس ضریح تو پر از آب شود حق دارد

تو عّـلَـم دارتـرین زادۀ حـیـدر هـستی

مثل اربـاب به زینب تو بـرادر هستی

تو ابوفاضلی و دلـبری ات بی همتاست            نه که تنها ادب؛ آب آوری ات بی همتاست

با غضب کردن تو دشمن ابـتر ترسید           بعد فهمید که جنگاوری ات بی همتاست

نوجوان بودی و پرچم به سرِدوش تو بود            همه دیدند که سرلشگری ات بی همتاست

آفـرین؛ اُمِّ بـنیـن چه پـسـری پـرورده           به خـدا تـربـیت مادری ات بی همتاست

عـبـد صـالح شـدنت بـنـدۀ اللـهـم کرد           یا اباالفضل خدا باوری ات بی همتاست

گـرهی بسته نـدارد به تو دلبـسته شده

خوش بحال دل آنکه به تو وابسته شده

کربلا رفتی و ماه از برت افتاد زمین           اشکها از سر چـشـم ترت افـتاد زمین

به فدای سرو دستت که علی میبوسید           ناگهـان بازوی آب آورت افتـاد زمین

تیری آمد وسط هلهله ها خورد به مشک           شیشه عـمر علی اصغرت افتاد زمین

خبر آمد به سوی اهل حرم وای عمو           با زمین خوردن تو خواهرت افتاد زمین

در مـدیـنـه خـبـر پـرچـم سـقا پـیـچـید           بی هـوا اُمِّ بـنـین مـادرت افـتـاد زمین

ای عموجانِ حرم، باز به من احسان کن

یک شب جمعه مرا کرببلا مهمان کن

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر به دلیل ایرادات محتوایی و یا مستند نبودن حذف شد

چه کسی گفته حلال است شراب این غلط است          خوردن می فقط از دست شما آزاد است

جنگ صفـین شد و عـالـم و آدم دیدند          نحوۀ سر زدن حیدری ات بی همتاست

کاش این قصۀ غم خاتمه اش اینجا بود          از سر نیزه عزیزم سرت افتاد زمین

ابیات زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد محتوایی در عدم رعایت شأن اهل بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و حفظ بیشتر حرمت و شأن اهل بیت که مهمترین وظیفه هر مداح است؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

اولین گــل پــسر ام بنیــن و حــیــدر           سومین شیر نر حضرت زهرا عباس

روزمیلاد تو حیدر بخودش گفت علی           بازوان پسرت سخت تر از فولاد است

تو جـگـردارترین زادۀ حـیـدر هستی           مثل ارباب به زینب تو بـرادر هستی

با غضب کردن تو مالک اشتر ترسید          بعدفهمید که جنگاوری ات بی همتاست

تو ابوفاضلی و دلبری ات بی همتاست          تو اباالفضلی و ویرانگری ات بی همتاست

مدح و ولادت حضرت عباس علیه السلام

شاعر : وحید قاسمی نوع شعر : مدح وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : ترکیب بند

بــایـد حـسیـن دم بــزنـد از فضـائـلت          وقتـی حـسیـنی است تـمام خـصائلـت

تعبیرهای ما همه محدود و نارساست          در شرح بی کرانی اوصـاف کـاملت


بی شک در آن به غیرجمال حسین نیست          آئــیــنــه ای اگـر بــگـذاری مـقـابلـت

ای کاشف الکـروب عزیــزان فـاطمه          غـم می بری ز قـلب همه با شـمائـلت

در آسـتـانــه تو گـدایـی بـهــانـه اسـت          دلتـنـگ دیـدن تـو شـده بـاز سـائـلـت

با زورق شکـستـۀ دل سـال های سـال          پهــلـو گـرفـتــه ایم حـوالـی سـاحـلـت

بی شک خدا سرشته تو را از گل حسین

سـقـای با فـضیـلت و دریـا دل حـسین

تو آمدی و روشنی روز و شب شدی          از جنس نور بودی و زهرا نسب شدی

در قامتت اگر چه قـیامت ظهـور داشت          الگـوی بـنـدگی و وقـار و ادب شدی

هم چشم های روشنت آئـیـنة رجـاست          هم صاحب جلال و شکوه وغضب شدی

باید که ذوالـفـقـار حـمـایـل کـنی فـقط          وقتی که تو به شیر خدا منتسب شدی

در هیبت و رشادت و جنگاوری و رزم          تو اسوۀ زهیـر و حبیب و وَهب شدی

در دست تو تلاطم شمـشیر دیدنی ست          فـرزند لافـتـایـی و شیـر عـرب شدی

فـرمـانـدۀ سـپـاهـی و آب آور حـسـین

ای نـافـذ البـصیـره تـرین یـاور حسین

بی شک توصبح روشن شبهای تیره ای          خورشیدی و به ظلمت این شام چیره ای

تـسخـیر کرده جـذبـۀ چـشم تو مـاه را          بی‌خود که نیست تو قمراین عشیره ای

قـدر تو را کسی نشـناسد در این مقـام          وقتی برای امـر شـفـاعت ذخـیـره ای

ما را بس است وقت عبور از پل صراط          از تار و پـود بـیـرق تو دستگـیـره ای

چـشم امید عالم و آدم به دست تـوست

باب الحسین هستی و پرچم به دست توست

فردوس دل همیشه اسـیر خـیال توست          حتی نگـاه آیـنه مـحـو جـمـال تـوست

تو سـاقی کرامت و لطـف و اجــابـتی          این آب نیست زمزمه های زلال توست

ایـثار و پایمردی و اوج وفـا و صبـر          تنها بیان مخـتصری از کمـال توست

در محـضر امام تو تسلیم  محـضی و          والاترین خـصائل تو امتـثـال تـوست

فردا همه به منزلتت غبطه می خورند          فردا تمام عرش خـدا زیر بال توست

باب الحـوائجی و اجـابت به دست تو          تنها بخـواه، عالـم هستی مجال توست

ای آفـتاب علـقـمه: روحی لک الــفـدا

ای آرزوی فـاطـمه: روحی لک الفـدا

ای آفـتـاب روشن شب هـای عـلـقــمـه          سرو رشید خوش قـد و بالای عـلقمه

داده ست مشک تـشنـۀ تو آب را بـهـا          ای آبـروی آب، مـسـیـحای عـلـقــمـه

وقـتی که چند مـوج عـلـیل شریـعه را          کرده ست خاک پای تو دریـای علقمه

لب تشنـۀ زیـارت لب هات مانده است          آری نـگـفـتـه ای به تـمنـای عــلــقـمه

امروز دست های تو افتاد روی خـاک          تا پا بگـیـرد از دل صحـرای عـلقـمه

با وعـده های مـادرت آسوده خـاطریم          چـشم امـیـد ماست به فـردای عـلـقمه

این عطر یاس حضرت زهراست می وزد          از سمت کربـلای تو، سـقـای علقـمه

شب های جمـعه نالـۀ محـزون مادری          مـی آیـد از حــوالی دریـای عــلــقـمه

اُمُّ البـنـیـن و فـاطـمه با قـامـتـی کمان

اینجا نشسته اند و شده آب روضه خوان

فرصت نـداد تا که لـبی تـر کـند گـلـو          دارد به دست، ماه حرم، مشک آرزو

می آیـد از کـنـار شـریـعـه شـهـاب وار          بسته ست راه را به حرم لشکر عـدو

طـوفـان تـیـر می وزد از بین نخـل هـا          حالا شـنـیدنی شده با مشک گـفـتگو:

بسته ست جان طفل صغیری به جان تو          تو مشک آب نه که تـویی جـام آبـرو

ای مشک جـان من به فـدای سر حسین          امـا تو آب را بـرسـان تـا خـیـام او»

اما شکست ساغر و ساقی ز دست رفت          جاری ست خون ز بادۀ چشمش سبوسبو

با مشک پاره پاره به سوی حرم نرفت          تـا بـا امـام خـود نـشـود بـاز رو بـرو

تنـهـا پـناه اهـل حـرم بر نگـشته است          می بـارد از نگـاه سکـینه: عـمو عمو

در خیمه اوج بی کسی احساس می شود

خـورشـید نیـزه ها سر عـباس می شود

: امتیاز
نقد و بررسی

بعضی از ابیات همچون این بیت ( عصمت دخیل تار عبای تو از ازل      جز بندگی ندیده کسی از تو سیره ای ) به دلیل اغراق گوئی حذف شده است